فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
آيلا جانآيلا جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
آیلین جونمآیلین جونم، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره
یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
ترلان گلمترلان گلم، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره
وبلاگ جانوبلاگ جان، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره

من و فرشته هام...

خداحافظ سال 90... سلام بر سال 91...

سلام... دیگه سال ۹۰ هم با همه ی خوبی و بدیش داره میره...... قرار منم دلمو یه خورده تکونش بدم و غم و غصه های ۹۰دیشو بریزم دور و شادییای ۹۱ رو بذارم جاش .......... دوستای گلم ؟؟!!!!!!! بسم الله .............شماهم شروع کنید عمو نوروز داره میاد ........... با یه کولبار تازگی!! شادی !!!! خنده و سیزده بدر!!!!!!!!!   بهار ۹۱ پیشاپیش مبارک!    دقیقا" پنج روز دیگه بهار میاد و همه‌ چیز رو تازه می‌کنه، سال رو، ماه رو روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه میشه که به همه اون تاز‌گی می‌ارزه، «دوستیها...
25 اسفند 1390

قصه مهدی......

چهارشنبه ساعت 11 صبح آوا جون زنگ زد..ديدم آشفته است گفتم چه خبر؟ خوبين؟ گفت ما داريم ميريم سمت كازرون، فاطمه را چيكار كنيم..ميتوني مرخصي بگيري؟!...با تعجب گتم چرا؟ مگه چي شده؟ گفت مهدي عمه تصادف كرده تو بيمارستانه...حالش خوب نيست...دكترا گفتن بعيده زنده بمونه...سريع مرخصي گرفتم، مرخصي پنجشنبه را هم رد كردم و زنگ زدم بابايي كه بيا دنبالم بريم خونه.... رفتيم خونه... آوا جون جلو در خونه بود گفت منتظر عموايم كه بيان تا باهم بريم ... شما چيكار مي كنين؟ گفتم من ميام مرخصي گرفتم حالا حالش چطوره؟! آوا گفت فكر كنم فوت كرده هر چي زنگ ميزنم جواب نميدن..... خيلي ناراحت شدم....   و حالا قصه مهدي: عمه زهرا يه پسر داشت به اسم مهدي... متولد سال...
16 اسفند 1390
1